بارها تجربه کرده‌ام که در بحث‌های خودمانی یا توعیتری، هنگام صحبت از دستاوردهای انقلاب اسلامی، افزایش «امید به زندگی» معمولاً به عنوان یکی از دستاوردها ذکر می‌شود. آمارها درستی این ادعا را تایید می‌کنند؛ در سال‌های ابتدایی انقلاب امید به زندگی حدود ۵۶ سال بوده و در سال‌های اخیر به حدود ۷۶ سال رسیده است. می‌خواهیم این ادعا را بررسی کنیم.

ابتدا ببینیم امید به زندگی یعنی چه و چطور محاسبه می‌شود؟ قبل از هر چیز لازم به ذکر است کلمه‌ی امید در اینجا به معنای hope نیست، Expectation آماری است!

امید به زندگی در لحظه‌ی تولد (Life Expectancy at Birth) یعنی انتظار داریم یک نوزاد در لحظه‌ی تولد چقدر عمر ‌کند؟ مثلاً وقتی امید به زندگی ۷۶ سال است، یعنی برای یک نوزاد تازه متولد شده، به طور میانگین انتظار داریم تا ۷۶ سالگی زنده بماند.

جزئیات محاسبه‌ی امید به زندگی بحث مفصلی دارد که در این نوشته نمی‌گنجد. به طور خلاصه، برای محاسبه لازم است نرخ مرگ و میر را در بازه‌های سنی مختلف داشته باشیم. سپس احتمال اینکه یک فرد تا هر سنی زنده بماند را حساب می‌کنیم، مثلاً احتمال اینکه یک آدم تا ۱۵ سالگی زنده بماند برابر است با ضرب احتمال‌ زنده ماندنش در دوره‌های صفر تا ۵ سال، ۵ تا ۱۰ سال و ۱۰ تا ۱۵ سال. افرادی که تا ۱۵ سالگی زنده می‌مانند، مقداری را به امید به زندگی جامعه اضافه می‌کنند، همینطور افرادی که تا ۲۰ یا ۲۵ یا... زنده می‌مانند. با جمع این مقدارها (تا سن پیرترین فرد جامعه) امید به زندگی کل به دست می‌آید.

کاری به جزئیات محاسبه نداریم. فقط نکته‌ی مهم اینکه در امید به زندگی، نرخ مرگ و میر تمام بازه‌های سنی مهم است، مخصوصاً مرگ و میر نوزادان. ممکن است در جامعه‌ای آدم‌های بالای ۹۰ سال هم دیده شوند، ولی به خاطر نرخ بالای مرگ نوزادان، امید به زندگی زیر ۴۰ سال باشد (مثل بعضی کشورهای آفریقایی فعلی و اکثر کشورها در زمان‌های قدیم).

حال بحث اصلی:

امید به زندگی از ابتدای انقلاب تا حالا حدود ۳۰ سال افزایش یافته است. برای اینکه آن را «دستاورد» انقلاب بنامیم باید میزان تاثیر انقلاب را بررسی کنیم. با این دو سوال آغاز می‌کنیم:

۱. اگر انقلاب نمی‌شد، انتظار داشتیم امید به زندگی چقدر شود؟
۲. علت افزایش امید به زندگی چه بوده؟

برای جواب سوال اول دو راه داریم: اول اینکه ببینیم روند امید به زندگی در قبل از انقلاب چطور بوده؟ و دوم اینکه وضع کشورهای مشابه ما چه تغییری کرده؟ شکل پایین هر دو مطلب را می‌رساند. روند در قبل از انقلاب هم افزایشی بوده، با وقوع انقلاب و سپس جنگ، کاهشی شده و بعد هم به روند قبلی برگشته است. اگر جنگ را حذف کنیم، می‌توانیم فرض کنیم اگر همان روند قبل از انقلاب ادامه پیدا می‌کرد باز هم به وضع فعلی می‌رسیدیم. در مورد بقیه‌ی کشورها هم روند ترکیه و کره‌ جنوبی گواه خوبی است. کره تقریباً همزمان با ما روند رشد را آغاز کرد و ترکیه کمی دیرتر از ما، ولی در نهایت روندها مشابه و نتیجه یکسان است. حتی می‌توان گفت افزایش امید به زندگی یک روند جهانی بوده نه یک اتفاق داخلی در بعضی کشورها (در اثر بهبود خدمات بهداشتی و درمانی).

 شاخص امید به زندگی در لحظه‌ی تولد

برای جواب دادن به سوال دوم باید سراغ شاخص دیگری برویم که امید به زندگی با آن محاسبه می‌شود: نرخ مرگ و میر. در شکل پایین نرخ مرگ و میر نوزادان در هنگام تولد را می‌بینیم (به ازای هر ۱۰۰۰ تولد). متاسفانه برای سال‌های قبل از ۱۳۵۰ داده نداریم. اگر روند قبل از آن را مشابه ترکیه فرض کنیم،‌ می‌توان گفت از سال ۵۰ تا حدود ۶۵، روند کاهشی سریع بوده و بعد شیب کمتری پیدا کرده است. نکته‌ی مهم اینکه انقلاب تاثیر قابل ملاحظه‌ای در روند ایجاد نکرده، حداقل از نمودار چیزی مشخص نیست. البته واضح است که تاثیر نگذاشتن روی روند مطلوب هم خود نکته‌ی مثبتی است؛ کافیست انقلاب ۵۷ را با انقلاب‌های صد سال گذشته در بقیه‌ی کشورها مقایسه کنیم!

نرخ مرگ و میر نوزادان

دو نمودار زیر هم نرخ مرگ و میر کل زنان و مردان را نشان می‌دهد. افزایش شدید نرخ برای مردان به خاطر جنگ است.

 نرخ مرگ و میر مردان بالغنرخ مرگ و میر زنان بالغ

سخن پایانی: می‌توان این عدم تغییر روندها را اینطور تفسیر کرد که نهادهای ایجاد شده توسط رژیم شاه در جریان انقلاب تغییر چندانی پیدا نکردند و صرفاً آدم‌های جدید، آن هم در راس امور (و نه بدنه‌) روی کار آمدند. قانون‌ها تقریباً همان است، بروکراسی دولتی همان، کارشناسان و بدنه‌ی دولت همان. تنها تغییر عمده مدیران بوده‌اند که خوشبختانه در بعضی مسائل دخالت منفی نداشته‌اند. خلاصه‌ی کلام، انقلاب باعث ادامه‌ی روند بهبود امید به زندگی شده، اما آغازگر این روند نبوده است. البته اینکه شاه را عامل اصلی بدانیم هم ادعای دقیقی نیست.