دو سه هفته قبل کتاب هنر تحریمها را خواندم. اول هدف خاصی از خواندن کتاب نداشتم، مثل بقیهی کتابها گفتم میخوانم حتما چیز مفیدی عایدم میشود. البته که مطالب مهم و جالبی مخصوصاً در مورد تحریمهای شدید بر عراق در دههی ۹۰ و بحث نفت در برابر غذا یاد گرفتم.
در ادامه به واسطهی بحثهایی که با دوستان پیش آمد و البته شرایط حساس فعلی (تهدیدهای لفظی ترامپ) سوال مهمی برایم پیش آمد، چرا آمریکا همان برنامهی تحریم را ادامه نداد تا به انقلاب و تغییر رژیم در ایران ختم شود؟ کاری که ترامپ و پمپئو و بولتون در چند ماه اخیر بارها تمایل خود را به آن نشان دادهاند. بعلاوه ترامپ در رقابتهای انتخاباتی، دولت اوباما را به خاطر برجام مورد انتقاد قرار داده بود و مستقیم یا غیرمستقیم از امکان افزایش فشار و تغییر رژیم صحبت کرده بود. واقعاً اگر این مسأله امکانپذیر بوده، چرا اوباما تن به توافق داده است؟
(البته مسلماً من از چنین حرکتی از طرف آمریکا خوشحال نمیشوم، اینجا پازیتیو به مسأله نگاه میکنیم، چه خوشمان بیاید، چه نیاید!)
چند علت میتوان گفت:
- اول: گزارهای که معمولا در جواب گفته میشود و قابل قبول هم هست اینکه دولت اوباما و به طور کلی دموکراتها به یک دستاورد بزرگ احتیاج داشتند تا در انتخابات ۲۰۱۶ موفق شوند. اگرچه دولت اول اوباما موفقیتهای قابل ملاحظهای داشت (از جمله مهار بحران مالی و خروج ارتش از افغانستان و عراق و دستگیری بنلادن و چندین اتفاق دیگر که سوادم قد نمیدهد)، در دورهی دوم وضعیت خیلی خوبی نداشتند. مشکلات کشورهای عربی و در رأس آنها سوریه و داعش و داستان بیپایان تحریمهای ایران در انتخابات به ضررشان تمام میشد. اوباما به توافق برجام احتیاج داشت تا پروندهی ایران را ببندد، و در این کار عجله هم داشت. این بیان قابل دفاع است، اما به نظرم نمیتواند همهی ماجرا باشد.
- دوم: در کتاب هنر تحریمها از «هدفگذاری تحریم» صحبت کرده بود. یعنی از نظر فنی تحریمها هدف مشخصی را دنبال میکردند که حداقل در ظاهر، جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای بود. تا جایی که توانستند تمامی راههای دسترسی ایران به تجهیزات مورد نیاز هستهای بسته شد. اما با ادامهی فعالیتهای ایران، تحریمهایی بر روی منابع مالی و درآمدی اعمال شد تا بلندپروازیهای ایران که با تکیه بر درآمد نفتی ایجاد شده بود کمتر شود. همانطور که نویسنده هم ذکر کرده، هدف اصلی از تمام تحریمها بحث هستهای بود ولی نتایج ناخواستهای نیز (عموماً جنبههای حقوق بشری) به دنبال داشت که هدف آمریکا نبود. خلاصه اینکه آمریکا از ابتدا دنبال «براندازی» نبوده، یا حداقل در ظاهر اینطور نشان میداد؛ چون ایجاد اجماع جهانی با هدف دخالت سیاسی که به وقوع انقلاب بینجامد، برای هیچ طرفی (چین، روسیه و اتحادیه اروپا) مطلوب نیست. این را بگذاریم کنار روایتهای کلینتون از روند متقاعد کردن کشورها برای اجماع بر سر موضوع هستهای ایران!
- سوم: نویسنده از «تاثیرگذاری» تحریم گفته و روی این مطلب تاکید دارد که در هر مرحله لازم است رفتار کشورِ تحت تحریم بررسی شده و میزان مقاومتش در مقابل تحریم سنجیده شود. مثال عراق را بارها تکرار میکند؛ عراق از ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۳ تحت شدیدترین تحریمهای جهانی بود و تقریباً همهی این تحریمها دفعی وارد شده بود. عراق هم به مرور با شرایط سازگاری پیدا کرده بود و عملاً آن نتیجهای که از تحریمها انتظار میرفت (اصطلاحاً درد تحریم) اتفاق نیفتاد. البته سیستم سیاسیِ بستهی عراق هم بیتاثیر نبود (همچنین گسترش قاچاق در مرزهای ترکیه و ایران!). به عقیدهی نویسنده، اگر تحریمهای ایران (که به بالاترین سطحها رسیده بود) ادامه پیدا میکرد، ممکن بود مقاومت ایران بیشتر شود و با اقداماتی مثل اصلاحات ساختار اقتصادی یا قاچاق و غیره، درد تحریمها کاهش پیدا کند. در این صورت نه تنها جمهوری اسلامی از پا در نمیآمد، بلکه سختجانتر میشد و در مذاکرات دست بالاتری پیدا میکرد.